صفرها و یـــک


چرا تمام موجودهای جهان شکل «کره» است؟

زمین، ستاره، خورشید،     الکترون و پروتون؛     هر مولکول، هر اتم

هر ذره ای (خشت بنای این جهان)؛     و هر منظومه ای!

چرا تمام حرکت های جهان «دایره ای» است؟

چرا همه چیز در این جهان دارد «دور میزند»؟؟

زمین، ستاره، خورشید،     الکترون و پروتون؛     هر مولکول، هر اتم

هر ذره ای (خشت بنای این جهان)؛     و هر منظومه ای!

حتی زندگی هم دارد «دور میزند»

تخم یک گیاه :     در خاک سبز میشود، سر میزند، نمو میکند، نهال میشود، جوان میشود، شاخ و برگ می افشاند، گل و میوه میدهد، پیر میشود، خشک میشود، میمیرد و باز خاک میشود!

تخم یک حیوان :     جنین، نوزاد، کودک، نوجوان، جوان، کامل، پیر و مرگ! و از او باز تخم می ماند؛ مثل روز اول!

همه چیزهای جهان «دایره وار» دور میزند: آب، خاک؛ شب، روز؛ صبح، غروب؛

هرثانیه، هر دقیقه، هرساعت، هر هفته، هر ماه، هر فصل:

- بهار، تابستان، پاییز، زمستان - هر سال!

آفتابی در میان،

پیرامونش، ستاره ای، ستاره هایی، پروانه وار، در گردش و مجموعا : یک منظومه!

و در آن گوشه، یک منظومه ی دیگر      و در گوسه ی دیگر، یکی دیگر،     و یکی دیگر...

و دوتا و ده تا و صدتا و هزارتا و یک میلیون و یک میلیارد و تا ...

کسی نمیداند چند میلیارد میلیارد میلیارد!

یک عدد «یک» روی کاغذ بنویس. هرچقدر میتوانی، جلوی یک، «صفر» بگذار.

صفحه ات که تمام شد، صفحه دیگر بگیر، خودکارت که ته کشید، خودکار دیگر بخر. همین طور تا وقتی که پیر شدی!! آنگاه به بچه هایت بسپار کارت را دنبال کنند. و ...

اینک بنشین و ببین شماره ستاره ها، منظومه ها، تمام چیزهای دایره ای جهان گیاه، حیوان، انسان به چند رسید؟؟

- «یک»     جلو یک «صفرها»!

هزار تا صفر؟ یک میلیون صفر؟ یک میلیارد؟ صد کیلومتر؟ صد فرسنگ؟ تا کجا؟ تا آن سر کوه؟ تا افق؟ تا .... آن سر دنیا؟ یا تا همیشه، تا همه جا، تا هرجا که باشد؟؟

شماره گیاه ها؛      پرنده ها، خزنده ها، چرنده ها؛ زمین ها و آسمان ها؛

ستاره ها، خورشیدها، منظومه ها؛ دیده ها و ندیده ها،

پست و بالا، زشت و زیبا؛     خوب ها و بدها؛     هرچه که هست،

هرچه که دنیا اسمشه؛     همه جهان، همه وجود، همه اش همینه!

معنی عالم همینه،     شماره تمام هستی همینه:          تا بی نهایت «صفر»!

«نیستند»!!

زیرا، فقط، «یک»، عدده؛     چون که، فقط «یکعدد»ه!

شاید بگویی اما همین «صفر»، جلوی یک که نشست...؟؟

وقتی همین صفرها، جلو «یک» مینشینند، «یک» را صدها و میلیون ها و میلیاردها میکنند؟

اما صدها و میلیون ها و میلیاردها، فقط «یک» اند!

صدها «یک»؛ میلیون ها «یک» و میلیاردها «یک»!!     « زیرا فقط «یک» عدده! »

و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه؛ یعنی : دوتا یک، سه تا یک، چهارتا یک، ...

و همه فقط «یک» است و بقیه هر چه هست  «صفر» است، هیچ است، پوچ است، خالیست!

«صفر» : یک دایره تو خالی، دور میزند، و آخرش میرسد به اولش و .... هیچ! همین!

ما (به اصطلاح) آدم ها که هیچ بودیم، خاک بودیم؛ چندسال دیگر پیر میشویم، هیچ میشویم، خاک میشویم! دور میزنیم! دایره ای! بی جهت، بی معنی، تو خالی : باز از آخر میرسیم به اول!!

مثل «صفر» :     وقتی بخواهیم فقط برای «خود» زندگی کنیم، بخواهیم فقط با صفرها باشیم، عمرمان مثل یک منحنی، روی خودمان دور میزند، مثل «صفر»!!

_ اما اگر بخواهیم فقط برای «یک» باشیم، از پوچی و تنهایی در بیاییم، همنشین یک بشویم؟؟

باید برای «دیگران» زندگی کنم، باید برای دیگران زندگی کنی.

عمرت، مثل یک خط افقی، پیش میرود؛ مثل راه، مثل رود.

وقتی از خودت دور شوی، از آخر به آبادی میرسی، مثل راه. از آخر میریزی به دریا، مثل رود.

اما اگر جلوی «یک» بنشینی، اگر بخواهی فقط برای «یک» باشی، از پوچی و تنهایی در بیایی، همنشین یک باشی، باید برای دیگران «بمیری».

عمرت مثل یک خط عمودی بالا میرود؛ مثل موج، مثل طوفان، مثل ی فله بلند؛

مثل یک «انسان بزرگ»، یک «شهید».

مثل یک «امام»؛ که در مقابل گرگ صفت ها، روباه ها، موش ها و میش ها بر میخیزد و «می ایستد»؛ تو نیز «بپاخیزی» و بایستی :          در میان «صفرها»،     مثل «یک»

زیرا فقط یک عدده               چون که فقط «یکعدد»ه!

«یکـــ»ـی هست،     «یکــ»ـی نیست.

               غیر از «خدا»، هیچــ چیز نیست، هیچـــ کس نیست.(1)







1) این فلسفه زندگیست. هیچ وقت نمیتوان در حد یک مقاله به آن نگاه کرد.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۰۴
محمود محروقی
یادم میاد بچه هم که بودم یکی از سرگرمی هام خواندن کتاب بود،
اولین کتابی که خواندم «شنل قرمزی» بود، هیچوقت فراموش نمیکنم گرگی را که در لباس مادربزرگ شنل قرمزی را خورد،
بگذریم که همیشه آخرش، همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود و حقیقت تبدیل میشود به قصه.
۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ساجده حسنی

زمستان تنها فصل زندگی نیست!


نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال  بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد.
.
یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم, که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود, رنگارنگ, از همه رنگ, بخر و ببر!

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا 
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان
و یادم بیاید که 
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.

"مهدی اخوان ثالث"


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۳۵
premier love

اللهم عجل لولیک الفرج

مولاى من
از گذشتگان هر که خبر دار مى‏شد که امت آخرالزمان یگانه امام و راهنماى خود را فراموش مى‏کنند دلش به حالمان سوخت؛ چرا که باورشان نمى‏آمد که مى‏توان بدون خورشید هم زندگى کرد و باورشان نیامد که مگر مى‏شود بدون گرماى محبوب، سرد و یخزده روزگار را گذراند.
حبیب من
قصه پر غصه فراق و جدایى تو را هر اهل دلى که بشنید از درد جانش به خزان نشست .
اهل دل که نه، داستان غیبت تو را بر هر سنگ و گیاه و حیوانى که خواندند پژمرده گشت... 
امّا 
این درد را به کجا برم 
اى حبیب همه جان‏هاى پاک  
من، من که باید مدام به انتظار تو باشم.
من که باید چشمانم همیشه اشک آلود نیامدنت باشد .
من که باید بغض بزرگى همواره راه نفسم را بگیرد .
آسوده و بى‏خیال 
به دور از تو به خود مشغول شدم 
آرى همه ما به خود مشغول شدیم 
رفتیم به نماز ایستادیم و نفهمیدیم که او شرط نماز؛ 
یعنى قبله ما 
در کجا مانده است .
نفهمیدیم که او در کجا تنها مانده است .
نفهمیدیم که نماز بدون امام عشق معنا ندارد.
نفهمیدیم نماز بدون تکبیر پیشواى محبت نماز نیست و از این رو همه نمازهایمان رنگ عادت به خود گرفت .
آرى رفتیم به طواف حرم و نفهمیدیم که خورشید و ماه و ستاره، همه مخلوقات طواف وجود او مى‏کنند به پرده کعبه چنگ زدیم و هیچ نفهمیدیم که پرده کعبه حرمت لباس او را نیز ندارد. نفهمیدیم که این همه حاجیان راه صفا گم کرده‏اند .
و اینک که این همه را مى‏نگرى 
گریه‏اى غریب بر دلت سنگینى مى‏کند .
مولاى من
آنقدر روزها و شب‏ها آمد که ما به خود نیامدیم و نپرسیدیم چرا تو در صحراها خیمه نشین شده‏اى. چرا که دور از مردمان زندگى مى‏کنى ؟
ما به خود نیامدیم و تو هر روز امیدوارى که ما به سویت برگردیم .
تو هر روز چشم انتظارى که ما براى نیکبختى خودمان ،
براى سعادت خودمان به سوى تو برگردیم .
مولاى من
اى خسته سال‏هاى طولانى غیبت ،
اى رنجور نامردمى ما ،
اینک  
در دل تار شب 
در خلوت بى‏کسى روز 
آرام بر مى‏خیزم 
دو رکعتى نماز حاجت مى‏خوانم که مرا ببخشى .
دو رکعتى نماز نیاز مى‏خوانم که بدى‏ها و غفلت هایم را نادیده بگیرى ،
و تو چقدر مهربان 
همه گذشته‏هایم را ، همه بدى‏هایم را ، مى‏بخشى ، نادیده مى‏گیرى 
مهربان و پر نور.
مرا مى‏پذیرى . آرى صداى شکستن دلم را اول از همه تو شنیده‏اى.
دل نگران من قبل از همه تو بوده‏اى
مهربان و پر نور ، مرا مى‏پذیرى ، و نواى گرم و صمیمى‏ات در بند بند وجودم شنیده مى‏شود که مى‏فرمایى
"خدایا خداوندا! از درگاهت مى‏خواهم که از ثواب‏هاى من مهدى بردار و در نامه اعمال شیعیانى قرار ده که اینک دل شکسته و خجلت زده برگشته‏اند". 




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۶:۴۸
premier love

انگور دلش خون شد (ویژه شهادت امام رضا علیه‌السلام)

... انگور دلش خون شد، می‌گفت خداوندا می‌شد شوم ای کاش خرزهره بدبویی

صفر آرام می‌رسد به انتهای خودش، صفر که به هر داغی صبورانه استقامت به خرج داد، به داغ شهادت رسول‌الله در مظلومیتی عمیق...به تکه‌تکه شدن جگر سبط رسول، به اسارت ناموس خدا و ...به میهمان کشی در توس!

تکرار دوباره تلخی‌های تاریخ؛ دعوت‌های خونین

 

آقا می‌خواستند از مدینه به سمت مرو حرکت کنند، اقوام را جمع کردند و فرمودند: برای من گریه کنید. 1

 

صدای شیون از خانه امام رضا علیه‌السلام بلند شد. آن‌ها فهمیدند که دیگر امام را نخواهند دید.

 

***

 

دعبل می‌خواند: ای فاطمه دختر خوبی‌ها برخیز و گریه کن برای ستارگان آسمان که در خاک پنهان‌شده‌اند.

 

در مدینه...در کوفه


امام گریه می‌کردند، امام رضا فرمودند: آیا دو بیت دیگر به شعر تو اضافه کنم؟

 

گفت آری ای فرزند رسول‌الله

 

امام فرمودند: و قبر بطوس، یالها من مصیبه، الحت علی الاحشا بالزفرات، الی الحشر حتی یبعث الله قائما، یفرج عنا الغم و الکربات 2

 

این بار دعبل می‌گریست.

 

***

 

هرثمه را قاصد امام صدا زد، نیمه‌های شب! نفس هرثمه حبس شده بود. امام فرمودند: این طغیانگر عزمش را جزم کرده است که مرا با انگور مسموم کند، توسط غلامش...

 

هرثمه تا صبح می‌گریست!

 

***

 

طلوع خورشید به غروب می‌مانست، بوی فاجعه داشت! مأمون در کنار امام نشست و دستور داد: انگور بیاورید! امام سه دانه انگور میل کردند، خوشه انگور را انداختند و برخاستند، مأمون برخاست و گفت: کجا می روی؟

 

امام فرمودند: آن جا که مرا فرستادی...3

 

***

 

این بار از عرش تا فرش همه می‌گریستند.

 

 -------------------------------------------------------------------------------

1-عیون اخبار الرضا ج 2-ص 217، یک قمقمه دریا، محمدهادی زاهدی

2-همان- و قبری در طوس است که عظمت مصیبتش تا روز قیامت جان‌ها را آتش می زند تا آنکه خدا (قائم آل محمد صلوات الله علیه) را برانگیزد و غم و اندوه بی‌کران مرا بزداید.

3-همان ص 245

 ------------------------------------------------------------------------------

 

کاری از گروه نشریه کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۲ ، ۱۴:۳۴
premier love

اربعین حسینی



درسی که اربعین به مامیدهد، زنده نگهداشتن یادِحقیقت و خاطره ی شهادت درمقابل طوفان تبلیغات دشمن است
امام صادق(ع): آسمان چهل روز در عزای حسین(ع) گریست.
اربعین حسینی برشما تسلیت باد


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۱:۳۱
premier love

یلدا مباااااااارک

شبی که ، میوه سربسته حرف هایمان را روبه روى هم مى گذاریم

تا طعم شیرین دوستى را به کام زمستانى روزگار بچشانیم.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۲:۰۷
premier love

ویژه نامه جوینده راه

امام صادق سلام الله علیه :


لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنکُم إلاّ غادِیا فی حالَینِ : إمّا عالِما أومُتَعَلِّما


دوست ندارم جوانى از شما [شیعیان] را جز بر دو گونه ببینم : یا دانشمند یا دانشجو.


أمالى طوسى: ص ۳۰۴ / حکمت نامه جوان: ص 82


ویژه نامه «جوینده راه» هم منتشر شد!!!

برای دانلود اینجا کلیک کنید...! 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۰:۳۲
premier love

ویژه نامه دهمین روز

رمز عاشورا، غزل عاشورایی...


جنگ پایان محتمل دارد؟!

هرچه گردان کفر، یل دارد،

بگذارد به پای شیری که

ذکر أحلی من العسل دارد

لشکر قهرمان ثارالله

یک علمدار بی بدل دارد

غضب آن سپاه شیطانی

ریشه در کینه ی جمل دارد

عشق یعنی خلوص مردی که

نعش شش ماهه در بغل دارد

هر که در کوی عشق شاعر شد

قدّ صد مثنوی غزل دارد

در کتاب لغات عاشورا

عشق و ایثار، یک محل دارد

هر که فهمید رمز عاشورا

تا ابد عشق مشتعل دارد





ویژه نامه دهمین روز هم منتشر شد

برای دانلود اینجا کلیک بفرمایید.

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۰۱:۴۴
سردبیر

ویژه نامه آهوی بیقرار

سخت است جدا شدن از شهر خاطره های پیامبر؛ اما تو «رضا» شده ای به رضای الهی؛ غریب آمده ای تا اسلام را از غربت بیرون بیاوری، تا غریبه ها را آشنا کنی با هم. 

کبوتران مسافر را بنگر؛ رنج دوری را به جان می خرند تا نزدیک باشند به تو؛ کسی که تو را دارد، غریب نخواهد شد. 

چشم ها در ایوان طلای تو، مثل گمشده ها به اصل خویش،‌به روزگار وصل خویش بازمی گردند. سناباد طوس، ‌منزلی شده است تا هر کسی خودش را دوباره بیابد. آدمی، غریب است در این دنیا و تو امام غریبانی؛ آدمی مسافر است و تو کاروان سالارِ مسافران عشق؛ با ما بمان تا از رواق های تو، به دروازه های ملکوت برسیم.



 

ویژه نامه آهوی بیقرار هم برای شما عزیزان آماده شد

باشد که رضایت بخش واقع شود.

لینک دانلود : آهوی بیقرار

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۱۵
سردبیر

ویژه نامه یلدای اسلامی

فانوسی بیفروز، راهی نشانم ده

اگه همراهی بسم الله...

نشریه فانوس نشریه ای فرهنگی - مذهبیست که اولین ویژه نامه اش به مناسبت شب های قدر نوشته شد .

ویژه نامه که شما خواهید خواند دارای سر فصل های زیر است:

دوگانه فرهنگ و سیاست:

چند سالیست که لحظه های افطارمان متفاوت شده ، تفاوتی که عجیب به چشم می خورد. ربنایی که این سال ها شنیده نمی شود ، افکارمان را به قطعیتی درباره موسیقی سوق داده است قطعیتی منطقی که نیاز جوانان را هم در نظر داشته باشد. فرضا قبول کردیم موسیقی حرام ، اما آخر تا به کجا؟با چه دلیلی؟

وحدت ، رمز پیشرفت:

بیشتر تلاش همایمان برای شناخت علی(ع) درباره حق ولایتی بوده که خدا به واسطه پیامبر برای ایشان قائل شده و بدگویی به کسانی که این حق را نادیده گرفته اند . غافل از اینکه شخصیت عینی ایشان هنوز نشناخته مانده. این بد شناخته شدن دستاویزی شده برای کسانی که به دنبال ریشه کن کردن حق هستند.نباید غافل باشیم که وحدت شیعه و سنی برای اسلام ضروریست.

در پرتوی کلام امیر:

گاهی وقت ها شاید برایمان پیش بیاید که سالها فردی را در کوچه می بینیم با او طبق معمول عرف سلام و احوالپرسی می کنیم و تا سال ها همینگونه می گذرد ، تا اینکه در اثر تصادفی با او همکلام می شویم  و متعجب می شویم از اینکه هرگز قادر نبودیم افکارش را اینگونه تصور کنیم و این اتفاقیست که همه ما درباره نهج البلاغه برایمان رخ داده است.

یک برگ زندگی:

داستان زندگی امروز نیست، زندگی دوره چاپلوسی و پول و ریا نیست ، داستان زندگی کسانی است که اگه بغل گوششونم خمپاره منفجر بشه اونقدر آرامش دارند که لبخند مطمئن روی لبشون پاک نشه.


  دریافت فایل
 
حجم فقط 3.42 مگابایت
توضیحات: ویژه نامه یلدای اسلامی


۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۳۵
premier love

تحریریه

« بسم الله الرحمن الرحیم »


با سلام

نشریه مجازی فانـوســـ (ماهنامه فرهنگی مذهبی)؛ با موضوعات غرب زدگی، معرفی فرهنگ ایرانی، نقد و بررسی سبک های موسیقی، سینمای امروز، اسلام شناسی، "چه باید کرد؟"، فلسفه و عرفان و ... خلاصه هرچیزی که به فرهنگ ایرانی یا مذهب شیعی مربوط شود از شهریور ماه امسال به یاری خدا منتشر میشود.


دوستانی که مایل به همکاری با نشریه مجازی فانـوســـ هستند.

لطفا "اینجا" کلیک کنید



با تشکر


۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ساجده حسنی

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ساجده حسنی

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ساجده حسنی